یه مدت خیلی تو خونه بودمو حوصم سر میرفت ادرینا هم بی تابی میکردو تو خونه نمیموند منم تصمیم گرفتم با باباش برم سرکار ادرینا هم بزاریم مهد خلاصه یه هفته رفتیمو تو رو هم گداشتیم مهد اما مهد گفت روزانه ساعتشو زیاد کنیم تا سختت نباشه برای روز سوم تا ساعت 13 موندی و هوای منو نکردی خیلی خوب کنار اومدی اما برای روز چهارم چنان سرمای شدیدی خوردی که مجبور شدم بمونمو ازت مراقبت کنم تب کردی منم قید کارو زدم و دیگه نرفتم چون تو برام مهمتر از همه چیز هستی ادرینای تب دار ادرینا تو مهد ادرینا خونه ی دوستش ارنیکا دارم با داییم درس میخونم دماوند نقاشی با رنگ انگشتی نحوه هندونه خوردن
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
سلام عچقم این وبلاگو مامانی با کمک بابا برات طراحی کرده و خاطراتتو از وقتی که نبودی تا وقتی که اومدی و بزرگ میشی برات مینویسیم تا وقتی بزرگ شدی خودت بتونی همه خاطراتتو بخونی گلم دوست داریم
Archivesآذر 1393خرداد 1393 فروردين 1393 دی 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390 آذر 1390 آبان 1390 مهر 1390 فروردين 1390 AuthorsLinks
عنوان لینک
حمل ماینر از چین به ایران
|